کغار نامه

هنری،اجتماعی،سیاسی

کغار نامه

هنری،اجتماعی،سیاسی

قشون کشی

کاش اسحاق فرامرزی زنده بود  

دلم گرفته است. دلم احساس غربت غریبی میکند وقتی مردم خوس خوسی سرزمین من به چماق دوباره بابلی ها کوفته میشوند. و این اولین بار نبود که قشون اصفهان به ظاهر باطل ازادی از چنگ پرتقالی ها و با چراغ سبز انگلیسیها ، به غارت غیرت  هرمزدگان یورش میبرند. زنان و مردان خلیج هرمز را به دشنه نامردی زخم می زنند. یاسین را به تفسیر سوره یاسین به سیاه چال می افکنند. مگر نه ینظورکم ینظرون کلام خداست. پس چیست زمان فوق حال حکومت داری تفسیر کلام خدا به غیر است؟ پیر چله نشین شهر را میگویم که شانه خالی کرد. شاید به زرق سکه های پستو خانه. خدا عالم است. که خدا اگاه است بر اعمال رژیم های میلیتاریسمی.  

 

دلم گرفته است از ضرب باتوم های قشون صفوی که بر گرده سبزه های زرتشتی اوار میشود. و این اول بار نیست و نبود. و نبوده... اه کغارهای دشتهای جلابی، کجا نوایی از دل بر هونده که بر دل بنینت؟ اه علم های محرمی میناب کجا که شهادت به خون نا حق ریخته زنان پولکی سرزمین هرمزدگان دهید؟کجا؟ کجا من ، راستی ما نا حق گفتیم که سزای دگنک شهنه باشیم؟ ما که ماهی میگرفتیم. جهله میساختیم. شترانمان را به دشتهای فین چرا میدادیم کاری به هزار هزار میلیارد دلار پولی که برداشتند و رفتند نداشتیم. ما که نشسته بودیم و به دوستان ان ور خلیج مان درود حواله سهیلی میکردیم که موقع ورود به فرودگاه شان مردمک چشم مان را نپایند از گوه کاری اقایان!.؟  

ما اینروز ها بدجوری دلمان میگیرد وقتی از چشمهای پر از تردید و دلهره حکومت، که ترس می افکند از اتشی که پشت ان خاموش است ، ضعیف دیده میشویم. انجا که دین منافع است ، ترویج سزاست. و انجا که موی دماغ دیگر موسوی خوئینی ها منحرفند و باطل... ما مردم قاچاقچی و همیشه مست هرمزگان منحرفیم. پس درفش سزای غیرتمان است حتی در صحن اقا سید مظفر . حتی بعد دعای عرفات که :دیگر بس است. دشمن به رقص در امده؟؟؟ دیگر بس است.بس است. همیشه بس است. دشمن به رقص در امده. دشمن انجاست در تاریکی. شما هیچ وقت نمی توانید انرا ببینید. دشمن تعریف مجازی از خلع است. دشمن فامیلهای شما هستند که از فقر و بی کاری و باتوم صفویان به جغرافیای دور عرب گریخته اند. حالا هی امنیت کشور را توی سر دنیا بکوبید و دنیا اینقدر بی سواد هست که به مبانی فکری ما بخندد!  

دلم تنگ است. و دست و پایم بسته تکه ای از جگرمان را بریده اند داده اند نماینده فارس و اران بید گل در احدی به نیش بکشند و هر چه رواست و روا نیست بکوبند توی سر سیستان و بوشهر و هرمزدگان. اینجا که میرسم حرصم میگیرد و ارزو میکنم: کاش "اسحاق فرامرزی" زنده بود.   

بهار هرمزدگانی

بندروم رو خو مگردون از ای چوک بی کست.  

 

این روزها روزهای بلوغ است. روزهای تلخ و شیرین سرزمین سوخته من و ما. هرمزدگان. اینروزها مردم سرزمین من کلاس یک تجمع اعتراض امیز و مدرن و دمکراتیک را به همه نا بلدان استاد شده ، تشریح و تدریس میکنند. اینجا مردم جمع میشوند. معترضند ، عصبانی و خشمگینند و البته دل ازرده از فریب های گاه و بی گاهی یک نظام فرسوده که قواعد اساسیش را بر پایه اوهامات هزار و اندی سال پیش بنا نهاده و البته در گل مانده. تا باد چونین بادا... این مردم احساس تحقیر کرده اند و انان که رای اورده و مسند ریاست گرفته اند به پستو خانه های خود گریخته اند. گفته بودم به همان دوستانی که تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری که چه حرصی میخوردنند از رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی ، این همان دیویست که فاریاب هرمزدگان را مهریه فائزه هاشمی کرد. هر کدامشان که می ایند به واسطه کثرت ارای این مردم مهجور هرمزدگانند. و هر کدام چه زود بی انصاف میشونند و پست. فرقی نمی کند اصول گرا باشد یا اصلاح طلب یا هر خر دیگری... هرمزدگان برای این بابلی های تفلبی مستراح است. ومن البته سر بلند و خرسندم که فریب نخورده پای ان صندوق های برزخی نرفتم.  

یک سال بود هنجره میسوزاندیم. اقایان نمی شنیدند. اقایان پنبه در گوش داشتند. حال که کار به کار زار کشیده شده از شروط رای اعتماد به وزیر کشور میگویند. کجا بودید؟ کجا هستید؟ اصلا هستید؟ یا مثل این مسئولین بی بخار صدا و سیمای انحصاری ولایت سر در شن فرو برده و ماتهت خو را رو به مردم کرده اید.  

 

 عکس از مجید جمشیدی منتشر شده در وبلاگ:جغد بندری

 

ببینید این مشت را که نشانه است به خروار چه صادق و با کلاس تقاضای دیالوگ دارند. بنشینیم و حرف بزنیم و به عادات گرم اجتماعی هرمزدگان چایی بخوریم ، قلیان سنتی بکشیم و دهن بی منطقی را گل بگیریم. نشان به ان نشان که پاپتی ها می ایند بدینجا و با جوتی اسپورت میروند به درک...بپرسید از ضمیر اگاه خود اگر دارید، جغرافیای دگری را اگر تکه تکه میکردید، مردم ان سامان مصداق با شعوری و با فرهنگی هرمزدگان رفتار میکردنند؟ یا چیز خر را پاره میکردنند. شما را به خدا نگوئید نه که چندی پیش در همین استان غاصب فارس سر یک منطقه کوچک چه دماغ هایی شکسته شد و چه خودرو هایی که تش نگرفت. هرمزدگانی که میگوید بنشینیم و دیالوگ بر قرار کنیم.  

این مردم متمدن را از خود نرانید. که بعد انتخاباتی هست و دهه فجری و روز قدسی.  چرا کسی جوابی نمیدهد. رسانه ای که ذوق زده از ساخت پهن بال ارتش که با سیلندر موتور سیکلت هفتاد(گازی) مونتاژ گردیده ، میگوید. از گفتن تحقیر یک ملت ابا دارد؟ باید شاشید به چنین رسانه ای...  

هرمزدگانی خاک پرست نیست. اما بدانید طاقت این مردم از تحقیر و سر خوردگی طاق شده پس بی غیرت هم نیست. اینجا فقط مشتی خاک نیست که با خط کشی های فرضی تقسیم شده باشد. اینجا هرمزدگان ، سرزمین خدایگان ، سرزمین دوستی و سرکنگی های شادمانه شبانه است. سرزمین پیوندها و فرهنگ و خورده فرهنگهای واحد. فرقی نمیکند سنی باشی یا شیعه. اینجا همه با هم روی یک گفاره تحسن میکنند و ستاره ها را به احمق ها نشانه میروند.  

مادیون

 

 بتازید  بر این مادیون مسئول نما