کغار نامه

هنری،اجتماعی،سیاسی

کغار نامه

هنری،اجتماعی،سیاسی

به نام البرز ُ فرزند خوانده هماگ

 

 یکی از همیاران محیط زیست در استان هرمزگان به دلیل درگیری با شکارچیان متخلف هم اکنون به پرداخت دیه 50 میلیون تومانی محکوم شده است. انجمن طرح سرزمین و پایگاه خبری سبزپرس نیز از علاقه مندان و دوستداران محیط زیست دعوت می کنند تا با مشارکت مالی، در تامین این مبلغ به آزادی هرچه زودتر این محیط یار کمک کنند.

بازی وبلاگی

                                            

توضیح:من در بازی وبلاگی که احسان نفیسی براه انداخته دعوت نشده بودم تا اینکه ناخوانده خودم را میهمان کردم. امیدوارم خلاف عرف اخلاقی رفتار نکرده باشم. 

  

                                               هرمز، نگین سرخ دنیا 

 

پدرم شورای روستایمان بود و من کودکیم را به نشاط می گذراندم. فارغ از دست های خالی پدر. 

زمانه نبرد گنگ با برادران هم کیش و مذهب عراقی بود. اوضاع نان و برنج مردم خراب بود و برادران من در جبهه های جنگ اسلحه رو به گماشته های بعثی گرفته بودند. دولت در اختیار ایت الله خامنه ای بود و میر حسین موسوی نمیدانم چه سمتی داشت. با این حال جهاد کشاورزی به دستور امام در حال ساخت کانالهای سیمانی جهت هدایت اب سد به باغهای لیمو بود. ماهی یک بار هم کامیون بزرگی سیمان و چوب استرالیایی(که مهر تجارت خانه امارات بر روی انها حک شده بود)پشت خانه ما خالی می کرد که پدرم مسئول تقسیم انها بین اهالی بود. این که بابا در این واگذاری اختلاص هم می کرد را یقین ندارم!.؟ 

هنوز ده به برق شبکه وصل نبود و همین سادگی بی غش بودن زندگی را بیشتر معنا میکرد. 

اکثر خانه ها چراغ فانوس نور زیستن شان بود. ما ولی به واسطه شوراء بودن بابا چراغ ، نمی دانم معادل فارسیش چیست ما به ان می گفتیم چراغ تور. چراغ تور در خانه داشتیم. تلمبه اش که می زدی نور مهتابیش بیشتر میشد.شبی از زمستان وقتی پدر چراغ تور را روشن کرده و زمین از باران هفتگی خیس شده ، برق می زد.رو به مادر کرد و گفت:   

باید بروم هرمز. مادرم انسان ارامی بود و هیچ وقت در قبال کارهای پدر دلیل نمی جست مثل اکثر مادرهای ان زمانه.خواهرم در همین لحظه تکه ای نان روی کلاه چراخ تور گذاشت تا گرم شود.بابا ادامه داد:باید برم تکلیف خونه پدریم رو معلوم کنم. بابا بزرگم سالهای دور به تب مبارزه با دستگاه رضا خان به هرمز تبعید شده بود. در هرمز به فرجام عشقی هرمزی بهانه دست رژیم پهلوی داده به حیله حکومت و به دست برادران معشوقه جائی کنار قلعه پرتقالی ها سلاخی شده بود وقتی پدرم سه یا چهار سال داشته. داشتم به حرف پدر فکر می کردم که از بوی سوختگی تکه نان روی چراغ تور به خودم امدم. 

پدر رفته بود هرمز. برادرم چند روزی مرخصی گرفته تازه از شلمچه امده بود با بوی باروت و عطر گل سرخ. او به بسیجی بودنش افتخار میکرد اتاقش همیشه بوی کتابهای دکتر علی شریعتی را می داد.سعی میکرد تلویزیون سیاه و سفیدمان را با باطری ماشین روشن کند. شب اخبارساعت نه داشت تصاویر سوختن نفتکش ایرانی بین هرمز و قشم را پخش میکرد.برادرم دور اتاق می چرخید و زیر لب به امریکاییها فهش می داد. من و خواهرم اما سریال اقای دلار را تماشا میکردیم که شارژ باطری تمام شد. 

برادرم من و خواهرم را بوسید و برگشت منطقه.مادرم ساکت و مردد به رفتن فرزندش زل زده بود.ظهر یک روز بارانی وقتی موذن روی مسجد خشت و گلی دست به گوش گرفته اذان میگفت، بابا از هرمز برگشته بود مشتی گل سرخ کوههای هرمزی به طرف مادم گرفت و گفت:خونه میراثی خراب شده بود تمام هرمز رو نظامیا قرق کردن. جنگه دیگه...           پایان  

 

نکته: چون میهمان نا خوانده بودم وبلاگی رو معرفی نمی کنم  

    

انتخابات با چاشنی بلندترین جای دنیا

                                      انتخابی برای یک روز انتخابی  

  دستچین نماینده برای هرمزدگان و تمام شهرهای ایران زمین روز جمعه همزمان با روی صحنه بودن نمایش بلندترین جای دنیا انجام گرفت. انتخابات تمام شد ولو بلندترین جای دنیا هنوز روی صحنه است. بنر تبلیغاتی نمایش در انبوه تصاویر بزرگ و کوچک نامزدها خود نمایی می کرد چون مثال بعضی نامزدها درب پیتزا پزی و کبابی نصب نشده بود تا هرمزد گانی باز هم به گشنگی ، ناجوان مردانه تحقیر شود...انتخابات برای اقایان پر شور بود و سالن

   

 فرهنگسرای طوبی خلوت چون بروشورهای نمایش برای کسب قدرت درب خانه های محله های فقیر همراه با کارت شارژ ایرانسل  تقدیم نمی شد. بلندترین جای دنیا صادقانه به مخاطب عرضه شد چون دلیلی نداشت پاداش های میلیاردی را به صابون شکم چرب کند. نه ، شما را به خدا نگویید نه!.؟ که ما مردمان گشنه فرض شده این دیار مدت هاست اندر یاس پوزخند کور می زنیم. وکلایی که برنده شدید و نشدید توصیه میکنم ، فقط توصیه:امال و رنج های زمانهای دور و نزدیک مردمان حوزه انتخابیه خود را در نمایش بلندترین جای دنیا تماشا کنید و بعد بروید انشاالله در بهارستان و بیاد این قوم چرت بزنید...