کغار نامه

هنری،اجتماعی،سیاسی

کغار نامه

هنری،اجتماعی،سیاسی

ارزوهای کوچک

چند ارزوی کوچک...



کاش میشد بلیت کنسرت سمفونی یانی را با رهبری شهرزاد روحانی ، که در تخت جمشید اجرا میشه توی دستهایمان حس کنیم.


کاش میشد با دوستانمان برویم سینمای روباز کنار ساحل سورو ، توی ماشینهامان بشینیم فیلم "گذشته" اصغر فرهادی را تماشا کنیم و هیچ لباس شخصی ای هم توی ماشینمان سرک نکشد. یعنی قانون این اجازه را به او ندهد.


کاش میشد یک روز من و سمیرا لپهامان را قرمز و ابی بکنیم بریم استادیوم ازادی بازی استقلال ، پرسپولیس را تماشا کنیم.


کاش میشد  برای دلیری و شجاعت "اریا برزن" و  " شهید جهان ارا" یک جا همایش بگیریم.شمع روشن کنیم.


کاش میشد کاری کنیم که فردا فرزندانمان ازما فصلی احمق به خاطر نداشته باشند.


کاش میشد برای گروهمان تلویزیون خصوصی و قانونی تاسیس کنیم.


کاش میشد به پاس رزمندگی سربازان امام قلی خان  گل روی سواحل هرموز و قشم و کیش و لاوان و خارک بریزیم.


کاش میشد اندکی هم از مجاهده گری شهربانو ، مادر امام زین العابدین ، همسر اقا امام حسین و دختر شاهزاده ایران ، بنویسیم و بگوئیم.

 

کاش میشد....


چند تا ارزوی کوچک هم شما بکنید.

دیالکتیک رعیت مداری این روزها

دیالکتیک رعیت مداری این روزها


 


وقتی اسب های توانا راهی برای ورود



به میدان مسابقه نداشته باشند ، هر


الاغی میتواند به خط پایان برسد.


                                          چرچیل


قشم

پشت غارهای خربس  

 

بی توان که میشدم و نا امید ، دگرم نبود که انزمان بنمایم چاره. از شعر گفتن بیگاه و گاه بدم میامد. دلتنگی که امانم میبرید به ابهای دریای پشت شهر خیره میشدم و تا خودم را یافت می کردم ، کنار خلیج قشم بودم. همان نزدیکی که انگار کمی انروزتر با ان دوست سالهای خیال پارچه دست نوشته شده نمایش "ما بر میگردیم" را سایه سار کرده بودیم و جورابهای همان دوست را بیرق نمایش جهت باد ، به دلایل نا معلوم. و ما  دو شب را با دریا خوابیده بودیم. نمیشود. نمیشود مدام خراب کنی و باز سبزی خرد کنی حتی برای این گنبد سبز مشرف به غارهای خربس  

  

  

 

حالا که خردی هم یافت می نشود انم ارزوست. دست به جراحات جگرم تا میگذاشتند همه عناصر ابلیسی و برزخی دنیا ، با اینکه فقدان مذهب را همیشه در خودم حس میکردم ، پاهایم فقط جاده منتهی بدانجا را حاضر به طی بودند. پاهایم فقط بدانجا راضی میشدند. پاهایی که کم از زانوان ناتوان سه زیف(جواد انصاری) را نداشتند و ندارند.  شهرداری که نیش و دندان میکشد برای سقف خانه فقیرانه ام ، اراده ای که میخندد به سست بودنم و طبیعت نا متعارفی که خودش میدوزد و قناس بریدن سرنوشت را به گردنم می اندازد ، هوای ان گنبد سبز کوچک بالای تپه. بالای غارهای خربس رو به دریا میکنم.  

 

  

 

میروم تا ارزوی یافتن دوست را حاجت کنم. که حرام نبود اگر میگفتم از غریزه ها و بوی گناهی که هرز باری ، گاهی نفس را اغشته میکند به خود و باز رو بدانجا میکنم و اقا از این حال نا احوالم. از این جوانکان بی خردی که زود مدهوش شهوت میشوند. از خودم بدم می اید. از الکل متنفرم. من رهیده کمنزیلی هستم به بوته های شاه شهید قشم. انجا که پاسبانان جزیره به کمین سربازان چشم سبز و تخم سگ پرتقالی نشسته بودند. گیرشان بیاورند ، بیضه هایشان را بکشند بیرون... 

 

  

 

دلم میگیرد. دلم گرفته. مثال روزهای دور بارانی. فرار میکنم. از این هجویات سخیف انتخاباتی. ازاین صندوقهای تو در تو میزان. از پوستر ادمهای ذوب شده در اوهامات کریح عقیدتی. من علفکم در این دشت نیلی خلیج.خود اما حالا توان دویدن ندارم در گریز این کلمات ، این انشاء کودکانه پر از غلط املایی. اقا من اینجا روی گنبد تو چشم دوخته ام به دریا و جفرافیای کدر اراده ام. و پشت کرده ام به فریب های گاهی ، گداری که مردم را درده...نه! دریده. 

 تا اندیشه شما هست اقا ، زندگی هست. ابرو هست. دلدادگی هست. نوشتن هست.هست هرانچه نیست هست نیز...  

 

    

 

مرا فراموش نکن اقا. فراموش نکن حتی اگر خاموشی. کلمات به تنهایی نتوانند سپر اماج الودگی دل ادمی باشند. و شما سپاس مرا برسان به ندادهای اویش. سقوط من به این گودال عمیق پایانی ندارد. معلق مانده ام هنوز و تنها ابهای شور پایین دست گنبد تو  گودالهای ژرف فجور نفس مرا پر میکنند.  

چشم دوخته ام به اینده انگار. به روزهای بی پرواز. به اسرار بر گناههای اتی. که باز مرا به سوی تو خواهند خواند.  

مرا فراموش نکن اقا  

 

  

 

دریا را فراموش نکن اقا. سهیلی را که در ایوان مرقد کوچک اما صمیمی شما میپیچد. کغارهای پر کشیده بر فراز گندم زارها و مراتع خشک این بوم و بر فرامش شده را فراموش نکن اقا. این ملخ ها تار و پود این مزرعه را هر روز میجوند... اقا...  

ای ارامشی که از دریا میوزی بر سینه جزیره..  

 

   

 

                                                               سیدذبیح موسوی(کغار)