خسته که میشوم به دور بر میگردم. به خلعی در ذهن. به دلتنگی های کودکانه. به عاشق شدنهای مکرر. مداوم و مصائب شیرینش.
خسته که میشوم دیگر اراده تودیع و مصامعه امیال منطقی را ندارم. همه چیز تعطیل میشود. حتی رفاقت... دیگر در این راهرو پیچا پیچ عجایب سیاست دولتی هم قدم زدن را حرام میدانم. حرام است همان طور که بارش باران بر سرا پرده خاطرات گذرکرده.
خسته که میشوم این همه کتاب بی ثمر خوانده شده را باز ورق میزنم بی ثمر...
خسته که میشوم یاد جمله حسن اورنگ می افتم که میگفت:ای کسانی که ایمان اورده اید دیگر ایمان نیاورید! وضع خراب است. ویران...
خسته که میشوم یاد عرق خوری نوجوانی می افتم. زیر پچال مهرغ بالا. و انتظار چهره معشوق پشت پنجره بعد مستی...
خسته که میشوم دیگر خبری از مقالات و واژگان قصار نیست. روی تخته سنگ مشرف به قلعه کافران دره توتنگ ، رو به نسیم غرب می ایستم و به اواز خدا گوش میدهم...
خسته نباشی.دلتنگتیم کغار قرار بزار ببینیم همدیگرو
به یاری اهورای پاک اگر غصه نان بگذارد بهروز جان
حالا جالب تر این است که الان جوری مخ مارا شستشو داده اند که فکر می کنیم همان پدران ما که به شمشیر عربها کشته شدند کافر بودند
کافریت و عشق است اق مهدی
همایش عکاسان جنوب در وبلاگ :
http://terenoh.blogfa.com
سلام دوست عزیز
آدرس برگه من در فیس بوک اگر وقت داشتین یه سری بزن
ترانه های بستکی
www.facebook.com/TaranehBastaki
ممنون
ok
سلام تو که خیلی با ادبی به همه هنرمندان استان چه از خانواده تئاتر و چه از خانواده هنرهای دیگه میخواستم بهشون بگی ای کاش خودشون توی انتخاب کردن هیئت داوران که برای بازخوانی متن و بازبینی اجراها و کارهای زحمت کشیده تجدید نظر در جشنواره های متعدد می تونستن دست داشته باشن اینطوری صداقت برای همه و عدالت برای تمامی گروههای نمایشی و... نمایانگر جلوه خوبی برای همه ما تشنه های عرصه هنر هرمزگان رقم داد می کرد .
باش
سلام حس نوستالزی
نوستالژی