کغار نامه

هنری،اجتماعی،سیاسی

کغار نامه

هنری،اجتماعی،سیاسی

این چند نفر

این چند نفر

من متولد یکهزاروسیصدوپنجاه و نه هستم. من و هم نسلهای من زمانه جولانگاه ایل و تبار پهلوی نبوده ایم.چند تا کتاب و چند فیلم مستند هم نمیتواند انقدر به شما اطمینان دهد که خانواده دیکتاتور حاکمه ایران چقدر تخم سگ بوده اند.

من بدنبال این هستم. مقدار تخم سگی دار و دسته پهلوی.از طرفی اموزه های دینی و نوع تربیتی که مادرم به من اموخته این اجازه را به من نمی دهد که درباره کس یا کسانی که حظور انی ندارند و نمی توانند در نبض همان زمان و مکان تسلیم توضییح کنند، زبان به افترا باز کنم. کاری که برنامه تلویزیونی دیروز امروز فردا خوب انرا انجام میدهد. یعنی در اشاعه تحجر و تهمت و افترا حد کمال را رعایت می کند و هیچ اباعی هم ندارد که فی نفسه فضای برنامه را با توسل به امام زمان و دعای فاطمه زهرا(ص) متبرک کند.چند نفر را دعوت کرده تا می توانند رویدادی ، حزبی ، کسی یا کسانی را بدون اینکه مخاطب حظور داشته باشد تا که شاید یارو بتواند از خود دفاع کند ،به رگبار پلشتی ها میبندند. یک هلو گرام شیک مناظره هم به ان می چسپانند.

تقریبا این نوع رفتار دیروز ،امروز،فردایی در نظام سیاسی حکومت ما به یک عادت تبدیل شده. اصلا در رفتار فردی ما به صورت یک متد علوم انسانی شکل گرفته. به زبان ساده حوصله مان که از کسی سر رفت به هر قیمتی دوست داریم کله پایش کنیم.زحمات ،تلاشها و خدمات او هم اصلا برایمان مهم نیست. دین و دیانتمان هم میشود مترسک سر خرمن پر از علوفه هرزه. مبانی شرعی هم اینجا دیگر مصداق پیدا نمی کنند. مثلا من مهندسی پیچیده سد استقلال میناب را می بینم و باز خوشم میاید فهش خوار مادر بدهم به...اصاصا بدنم کهیر میزند اگراین کار را نکنم. براحتی ساختار سیاست اسلامی را که بخاطر ان بهترین هایمان را از دست دادیم دگرگون کرده میشود همان لائیک سکولاریسمی فقط بالا پوش انقلابی به تنش باقی می ماند

جنبش اصلاحات می اید و با ان ارای کم نظیر مردمی را که حق نداشتند یک دستگاه ویدئو در منزل داشته باشند،از ان تحجر و زمانه نسخ و تناسخ نجات میدهند اما خاک گور میت ما هنوز خشک نشده همه ان دستاوردها انکار شده، میشود اوهام چند میلیونی!.؟ البته منظورم از دستاورد ازاد شدن ویدئو نبود. گفتم که بل نشود.و صد البته وطن فروشی وزیر فرهنگ خود باخته این حزب را نمی توان بخشید.

دولت اصول گرا می اید به اندازه سی سال بیکاری اقایان کار میکند. و باز نمی توان سوء مدیریت وزیر کار این دولت را نادیده گرفت.اما چند ماه به پایان کار دولت نمانده طوری زیر پایش خالی میشود که با مخ بخورد زمین و دیگر بلند نشود. عرض سیاسی و مدیریت سازمانی کشور متشنج شده ، ساعاتی که باید صرف امورات مردم و عمران و فرهنگ کشور شود تباه و تلف تسویه حسابهای حزبی و قدرت طلبی بله خانوادگی می گردد. عرصه فراخ می شود برای رجز خوانی و جولان دهی اینک ها و انک ها و ثبت سهمشان از انقلاب.

در این گیر و دار و اوضاع البته مقطعی دارو دارو هر کس به جبران مافات می پردازد.مدیر شرکت های خودرو سازی که تنور را داغ یافته قیمت ها را هر طور میلشان است گرم  میکنند. انها بخوبی می دانند حتی اگر حرم قائله هم بخوابد هیچ چیز تعغییر نخواهد کرد عموما قیمتی که باعث می شود شاخ روی سر مردم سبز شود در کشور ما هیچ وقت به جایگاه اصلیش بر نخواهد گشت.

بر می گردیم به دیروز،امروز،فردا. جایی که شریعتمداری قرار است به نحوی افرادی از بدنه دولت وقت را به جریانات ضد انقلاب یا استکبار کوک بزند. با همان سنتز قبلی . یعنی خطاب شونده مجال دفاع پیدا نمی کند.خب قبلاترش هم برادر کوچیکه لاریجانی توی بهارستان ریس جمهور را فردی یک هویی سر در اورده در انقلاب خطاب کرده مسیر نظام را  در دست لاابالان میداند.دقیقا سخن فائزه هاشمی در یکی دو سال پیش.همه چیز خواسته یا ناخواسته مثل دولت های قبلی اتفاق می افتد. هر کس از نفوذش در نظام قدرتی به نحوی استفاده میکند. با نشان دادن ویدئوی از فساد مالی برادران دالتون و مقابله به مثل در شیوه ای گانگستری ، بازداشت عنصر منفوری از دولت و و و . چیز قابل تعمل برای من نسل سومی ولایت مدار عاشورایی در اینجاست : سهم من از انقلاب در حد یک سرباز است. حتی اگر نبوغ سیاسی من از برادر ارشد دالتونها بیشتر باشد.چون در جریان انقلاب نبودم . این انچیزیست که اقای لاریجانی رئیس ساختمان بهارستان میگویند. یعنی اینهمه اراء مردمی که گاه و بی گاه به صندوق انداخته می شود ومردم رئیس جمهورشان را انتخاب می کنند یک سوء تفاهم است ؟ اوهام دست جمعی است؟ شما به نماینده اکثریت سلیقه مردم چه در زمان اقای خاتمی و چه در این گاه اقای احمدی نژاد می گویید عده ای نا مربوط به بدنه و جریانات انقلاب.؟ انقلاب چیست ارث پدری شما؟ داشتم فکر می کردم اگر کثرت اعضای خانواده شما بیشتر بود پادشاهی بزرگی به راه می انداختید. شما رساله مقدس انقلاب جمهوری اسلامی ایران را زیر سوال نبرده اید؟ شما که هستید یک انترالیسم گرا ؟ ژان وار ژان، هاکلبری فین یا بابا لنگ دراز یا محمد رضا پهلوی جدید؟ شما و شماها بیشتر خانه مطهر نظام را با قدوم نجس اقوام لمپن صفت اشباح نکرده اید؟

انقلاب پدران و مادران ما هستند.که خوب یادمان داده اند هیچ چیز به اندازه ارمانهای جمعی ،مهم نیستند. و او که چشم تیز کرده خوب می داند وقت مناسبیست. شاخ و دندان دالتون ها حب ولایت نمیشناسد و وصیت نامه امام را روی زمین گذاشته... بترسیم.


پسر خوانده تازی

                         سرزمین ادمک های مقوایی                                            


اما فرهنگ و هنر. این روزها نویسنده ها و کارگردانان تئاتر برای اندک پز روشنفکرانه ای هم اگر شده همت به اقتباس یکی از اثار ادبی ، نمایشی  معتبر  دنیا می گمارند و سرخاب سفیدابی از قلم گابریل گاسیا مارکز در تلفیق مذحکی از فرهنگ قومی مرز و بوم  مقوایی خودمان می زنند. مثلا با رمان پاییز پدر سالار یا رمان:پیرمرد و دریا اثر نویسنده کوبایی ارنست همینگوی. ببینید با همین اندک واژه ها چهره کغار نامه من هم عوض شد. اینروزها اشعار شکسپیر و که و که و که پناهگاه خوبی برای نمایش یک چهره متفکرانه و متفاوت شده اند. پشت این قطعات قدرتمند ادبی چه راحت میتوان به قیافه تقلید ارسطویی ، ضعف در نگاشتن و قلم زدن را پنهان کرد.

حال انکه پایان مثلا نمایشنامه رمئو و ژولیت شاید برداشتی باشد از قصیده بلند خسرو و شیرین نظامی گنجوی خودمان با این نگاه که شعر شیرین : خسرو و شیرین یا : شیرین و فرهاد قرنها قبل از نطفه شکسپیر سروده شده است.البته این فقط یک برداشت شخصی است.

داشتم فکر میکردم حتما ما الگو های قومی و فرهنگی متکثری نداریم که برای نمایش کردن درک بشری و زیباییهای منولوگ زندگی به انها اقتدا کنیم. حتما برای نگاشتن المانهای سنن و مفاهیم ایدئولوژیک جامعه خودمانی باید دست به دامان کمدیادلارته ایتالیایی باشیم یا واحد برداری از رقص باله...حتما!.؟

حالا که وزیر متواری فرهنگ دولت اصلاحات هم عطای ریشه کهن تمدن خود را به لقای پسرخوانده گی اقوام تازی ،دشمن دیرینه تمدن ایرانی میبخشد. وزیر محبوب همان و همین روشنگر نماهایی که مقید به دین شریف اقتباسند.

مهاجرانی عزیز جلوی این دوربین و ان دوربین قیافه روشنفکری به خود گرفته به پاس پاچه خواری اعراب فاسد تازی ، دینش را به پدرخوانده هایش اینگونه دیالوگ میکند:ایران و ایرانی همه زاییده ایده های حکومتی و سیاسیند.کشورها خط کشی های فرضی هستند که مردمان تاریخ خالق انند.سخنی که عضو سابق جبهه ملی را به خوروش در می اورد که : اقای مهاجرانی شما هزار برابر از روحانیون خطرناکترید.

به فلسفه وزیر محبوب هنرمندان و فرهنگیان ،  رفتارهای فرهنگی ما با مردمی که خود فرزند پیغمبرشان را به بیعت فریفتند و خود با اهلش شهیدش کردند فرقی ندارد. یعنی همین ایده که فرهنگ ما غناعت ندارد پس باید با ادبیات مشهور و فاخر رنگ و لعاب مدرنیبه به ان داد حتی اگر اصل داستان با زندگی مردم ما نا مربوط باشد. یعنی اثاری چون : ویس و رامین ، لیلی و مجنون ، منطق الطیر  ، بوف کور صادق هدایت ، اثار سیمین دانشور ، محمد حسین ندوشن و اسطوره های منطقه ای مثلا گنبد سرخ در شمیلات هرمزدگان ، خورشید و فلکناز و بیبی ماه بانو هیچکدام قابلیت یک جلوه ادبی اقتباسی را ندارند.

واقعا داشتن یک بیوگرافی روشنفکرانه اینقدر ارزشش را دارد؟؟؟