کغار نامه

هنری،اجتماعی،سیاسی

کغار نامه

هنری،اجتماعی،سیاسی

هنری

خانواده تئاتریکال

سلام بر روزی که زاده شدم و به روزی که میمیرم و سلام بر روزی که دوباره بر انگیخته خواهم شد. این ایات مسیح است که پراز درود است بر خود متکلم.من اما اگر چیزی از ثنای خود بگوییم. ان همه لعنت است.همه لعنت.... 

این نوشتار عده ای را می خروشاند و شاید درد دل عده ای باشد. عده ای هم با عمومی شدن ان مخالف. شده گاهی بخواهیم کمی حتی اندک بر گردیم و از انجا نوروزی نو اغاز کنیم که حماقتها جائی در ان نداشته باشند. شاید به اول دبیرستان به دوستی با ایسا تن در ندهیم ، هادی ارمین بشود جوانکی معمولی که ما را کاری با ان نیست. تشویق های ابراهیم پشتکوهی را وسوسه های برزخی بدانیم . اقدام برای تشکیل تئاتریکال بشود کابوس!و بعد واسطه همکاری حامد رضوانی و مجید رزبان و که و که و که هم نشوی...

بله گاهی تقلای تولد یک مجموعه هنری ، سالها بعد ، بعدتر از اینکه صاحب فرزندانی شدی میشود مخل!!!! مخل ، مخل به اندازه نقض کلیات حقوق بشر دنیا. این روزها تناسخ عقل و احساس  نبردی ساخته در وجودم که خواهم گفت لعنت بر روزی که به ایسا پیشنهاد تشکیل گروهی مستقل دادم.

این اخرین راهی بود  که از سر ناچاری انجامش دادم. نوشتن از دو پارگی افکار افراد این گروه خشن.تئاتریکال. پاره ای مرا به دوگانگی رفتار متهم می کنند و پاره ای رعایت مرز قرمز را... خواستم بینشان میانجگری کنم حالا که کم کم بعد از انهمه زمین خوردن ثمرات داشت به بار می نشست.از گروه مجید رزبان بیرون امده بود.هادی علیشاهپور،حامدرضوانی،سولمازنوروزی،اذین بیابانگرد و...اما خب همه چیز گره خورده همه انهایی که دلداده امده بودند تحمل دیگری را ندارند. ایسا هم که حرف خود را میزند.گاهی طوری رفتار میکند که انگار فراموش کرده اساسنامه گروه را من نوشتم و حتی اسم گروه را هم من انتخاب کردم ولی خب حرف من همیشه روی زمین است. من طلب میراث ندارم برایم مهم نیست.اما ایسا،دوست من فرق تو با قذافی یا هیتلر چیست؟

دوستان من بگذارید اگر شد بر گردیم به اول دبیرستان باز و بارها،دوباره همدیگر را برای هم انتخاب کنیم با افتخار.دوباره ادمکهای مقوایی دوباره جواد انصاری دوباره اسماعیل پاکدامن دوبارها و   دوبارها.

بنشینیم سر یک میز حرف بزنیم چایی بخوریم عاشق بشویم و برای کار بعدی برنامه بریزیم فرقی نمی کند من بنویسم یا ایسا.حامد کارگردانی کند یا جواد. بیاید فصل انهمه تجربه اندوزی را تباه نکنیم با خواسته های شخصیمان.اینها نصیحت نیست. ارمانگرایی هم نیست.برق را ادیسون اختراع کرده.این منطقی نیست دوباره بخواهیم اختراع برق را تجربه کنیم. ما با هم دکور سرزمین را ساختیم.شما با هم سر مگسهای مردار عرق ریخته این. بگذاریم دوباره همدیگر را خانواده تصور کنیم.سید تمام فساد اخلاقیش را بیرون خانواده بگذارد دوباره اگر خواست سراغشان برود.به خصلتهای فردی  همدیگر  کاری نداشته باشیم .درون خانواده تئاتریکال فقط به تئاتر بپردازیم و از تجاربمان برای تجربه های اینده بهره ببریم.هوای همدیگر را داشته باشیم مثل همیشه.سید را متهم به یک بام و دو هوایی نکنیم.چرا که خدا میداند سید همه شما را یکجا در خانواده تئاتریکال میبیند.احسان رشتی را با تمام خصایص بد اخلاقیش چقدر دوست دارد. ما در کنا هم معنای تئاتر می گیریم.بدون هم فقط یک ایسا هستیم و یک هیچ....

اینها را بدین دلیل علنی کردم که هیچ کدام از اعضاء حاضر به مناظره رودررو نشدند.

لحظه ای درنگ کنیم بچه ها .... میشود همدیگر را بفهمیم.میشود. نمی توانیم پس حرفش را هم نزنیم. تئاتریکال ارث پدری هیچ کس نیست.تئاتریکال خانه ایست روی کوههای دور.ان را از هم غصب نکنیم و  به غاصبان وا نگذاریم.

لحظه ای درنگ کنیم بچه ها........

                                                                            سیدذبیح موسوی(کغار)

تهاجم فرهنگی

تهاجم فرهنگی

ساختار پردازی واژه ها در ادبیات معاصر ما مدتی هست که دچار مرض دوگانگی و کج فهمی گردیده. چرا که منشع تولد اینگونه ادبیات واسطه جایگاه قدرتی و گاهی تقدس ارائه شده از سوی اقلیتی خاص میباشد.اینگونه است که واژه نگاری به سلیقه ها بیشتر شبیه است تا به مفاهیم.بله البته دعوای ما سر کلمات و اسم ها نیست.نقد ما بر تخریب مفاهیم است که از سوی همین نا مکان بودن نقطه ها متوجه میشود.

البته همشه هم تقدس ها به تنهایی تاثیر گذار نیستند گاهی هم هست که تعاریف از توی خیابان میزند بیرون و میشود سبک و سیاق. از زبان و ذهن مردود چماق بدستان زعفرانیه و لات و لوت های قیطریه و لمپن های ناصر خسرو...چیزی مثل <فیلم فارسی>؟.!یعنی فیلمهای کوچه بازاری و شیلنگ تخته دهه چهل و پنجاه سینمای ایران میشود شناسه سینمایی یک ملت.

یعنی وقتی در پلانی ما میبینیم شهناز تهرانی با بهروز وثوق خوابیده این بدون شک فیلم فارسیست و لابد سینمای متفکر انقلابی میشود سینمای مهرجویی.این قیافه دجال رخ را دو واژه تعبیر میکنند. واژه هایی که برای تعریف از صنفی پیشینه تفکری متوجه ان نیست و استاندارد فراگیری هم برای ان قائل نیستیم.اصاصا راه خود میرویم حتی اگر به چاه باشد.که میشود که:بهار عربی=بیداری اسلامی. ریاضت اقتصادی=اقتصاد مقاومتی. خلیج پارس=خلیج اسلامی.زیبا شناسی=فساد اخلاقی. تمایل به بدعتها=تهاجم فرهنگی و و و...

میگوییم غلبه فرهنگ یا  واژگانی که کلاسه شده به بیانی:تهاجم فرهنگی؟؟؟ اما فرهنگ چیست؟ همه میدانیم فرهنگ یعنی کنش ها و واکنش های راهبردی که در ذات یک جامعه مدرن اتفاق میافتد. کما اینکه این جامعه مدرن متعلق باشد به قرون گذشته یا اینده. فرهنگ یعنی ایدوئولوژی موثر ارتباطات انسانها.فرهنگ یعنی ویترین اخلاق و تعامل در رفتار های متناسب با شرایط زیستی. فرهنگ یعنی کاملترین شکل دیپلماسی و دیالوگ برای امیختن با اقوام تا تجربه کردن رفتارهای ارتماسی انها.فرهنگ یعنی خوب.شما نمیتوانید بگویید چه خوب بدی. فرهنگ یعنی سفید و متمعنا نمی توان گفت:چه سفید سیاهی. خوبی و سفیدی امید هستند.عاشق میکنند و خرد می افرینند تا جا خوش کنند.مثل اشعار مولانا. مثل این تک بیت شیخ  که میگوید :بنی ادم اعضای یکدیگرند...مثل اشعار شکسپیر و رمانهای ولیام فاکنر و رقص جمعی کولی های اسکاتلند در جشن پنیر...فرهنگ مهاجم نیست.پس هجوم نمی برد.پزیرش میشود. عشاق در برابر کرشمه فرهنگ تاب نمی اورن.چرا که انسانها به دنبال خوبیند و سفیدی. انچه مهاجم است و مخرب بدعتهاست. والبته تمایل فریبنده ادمیان به فرهنگ که گاه بدعتها خود را بجای فرهنگ قالب می کنند. مدل ها شاید گاهی گداری جزء ناچیزی از فرهنگ باشند !اما نه تمام فرهنگ. پس این که:تهاجم فرهنگی تعریف  نا متعارفی است از انچه ما فرهنگش می نامیم .

                   

                                                                                                  سیدذبیح موسوی(کغار)