خرسندم در ایامی استقلال در انتشار اندیشه هایم را اغاز کرده ام که متعلق است به روزهای یادگاری دلیری،شجاعت،شهامت،انیشمندی و درایت. زمان هایی که متصل است به اقای روزهای پاک زندگی من و بسیار کغاران در جغرافیای پهناور. یادگار روزهای عاشقیم که شبی در محرم اکنده از الودگی نفس و ابتذال اندیشه سر بر دیوار منبر کرتی سائیده و از نوحه ای محضون و بغضی غریبه و نا کجا اباد برایش گریستم...
سلام اقا... بی شک تو اغازی اقا...سلام بر حسین و هر ان ساقه هایی که بارور است به سوگ تو و هر ان ساعتهای که یاد اور روشنفکری و شهادت است. سلام بر عباس و اصحاب حسین.
و پسین سپاس از تئاتریکال و مجلد اینترنتیش و ایسا دوست روزهای خش اوفتاده و نیفتاده بخاطر نشر برخی از افکار نامه های ان مدت نشیب و فراز. هر چند نوشتن برای تئاتریکال شوق است و شعف کجا گسسته شود؟ وپسین تر درود بر بهروز عباس دشتی که بیگاه و گاه شور دوباره پریدنم را می فهمد.میداند...
اینک اینجا خواهم سرود عاشقانه های گهورستان گسترده زمین. پر و بال خسته از روزمرگی و دنیا دنیا سپاس به پیشگاه یکتا با قلمی پر از اشوب دوگانگی و سوادی منفعل از ادبیات در محضر اله الا الله الملک الحق المبین
(برای خواندن برخی مقالات به ارشیو theatricals.blogsky.com مراجعه کنید)
درود بر کغاری که در سینه ات می تپد.