کغار نامه

هنری،اجتماعی،سیاسی

کغار نامه

هنری،اجتماعی،سیاسی

دیوزه گی

                                               دیوزه گی  

ظهر را طاقت ان نیست  انصاف به بیراهه رود 

وقتی از روستای سرزه برگشتم خوابم برد. فراخور اینبار خلع روحیم خوابی بود ماه عسل سنگسار افکارم که خود گاه و بی گاه بر تار و بدنم روا می دارم. سخت می نویسم میدانم!.؟ 

می ترسم. می ترسم کلودنگ هنوز نگسترانده از حرم غضب نا تحملی های حاکمیت و حکومت گر گرفته تش بگیرد. خواب دیدم پست چی گرگی به هیبت مردی سبزه و با کله ای تاس برایم اورده. هنوز نگرفته بودمش دستم را به دهان گرفت. پست چی که لکه های خون بر لباسش خود نمایی می کرد گفت:بگو گرگ ،ارام می گیرد. گفتم گرگ و ارام گرفت اما دستم را رها نکرد. زندگی در این جغرافیای اق من گولیا مثل دست در دهان گرگ است اگر خودمان گرگ نباشیم و کغار واعظ دستهای خونی. داشتم فکر می کردم گرگ بودن بهانه خوبی برای جدایی از تئاترکال می تواند باشد یا موضوع جالبی برای نمایشنامه بعدی!.؟ 

خوب می دانم دلیل این همه خواب پریشان چیست. وقتی به میل چوکلکی و قهقهه ابلهانه بعد از خلسه الکل سگی  ته پر دست می گیرم و پرندگان را شبانه وقتی کنار جفتهاشان گرم شده اند غرق در خون میکنم . فرقی نمی کند در گهورستان دشتهای جلابی باشد یا دامنه هزار کرمان و یا تپه های درفک گیلان.  

اه خدای رهیده به چمنزارهای دور . اه خدایی که بر پشت قمری ها جسته و گریخته ای اینجا ادمیان سیاست چه زود بی انصاف می شوند و تلوزیون چگونه نا جوانمردانه یک فصل از تاریخ فرهنگی پرندگان را انکار می کند. این گاه محرم تالیف قانون اساسی هستی و ان گاه معالف نشر اکازیب و مرتد چهره می شوی. اه ربنا حالا که بال فاخته ها به دندان گرگان کله تاس گیر کرده به شاخ و برگ کدام نارون پناه گرفته ای؟ اینهمه ماکیان به ارزوی قرق بر کنده کهوری و رقص در موسیقی نسیم دامنه ها و دشتها سینه به انبوه ساچمه ته پر چوکلکان احمق بیخرد داده اند و خود در کدام بهشت وعده داده شده به عیش نشسته ای؟

از خواب بر خواسته ام و بدن لاغر من می لرزد. رادیو جوان را می گیرم گوینده می گوید: بخشی از  ساختمان تئاتر شهر به دلیل گود برداری مجتمع خرید شلوار جین تایلندی اسیب دیده..... 

                                                                                                 کغار 

نظرات 3 + ارسال نظر
بهشب شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 07:58 http://behshab.blogsky.com/

چنین نماند
خواب دیدم کشتی های بزرگی در ساحل بندرعباس به گل نشسته اند.سه سال است از این خواب عجیب می گذرد.به قول دوستی خواب ها دروغ نمی گویند.
پایان نوشته ات دردناک بود تصور کردم آرش بیضایی را که مانکن پلاستیکی شده که در بوتیک این مجتمع شلوارک جین تایلندی(چینی) به پایش کرده اند.

جبر به افکار معیشتی په پای همه ما کلاه می پوشاند، عزیز

احسان شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 15:50 http://lakposht.blogsky.com

سلام
سید جان

من هم موافقم خوابها دروغ نمی گویند واحساسها

شاید. شاید احسان. ممنونم

فرشته مرگ یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:59

من هم اسیب دیده ام

از چه ناحیه ای؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد